درس عبرت

روزی معلم انوشیروان این شاهزاده ی نوجوان را بی سبب بیازرد و به سختی تنبیه کرد و انوشیروان کینه ی این رفتار رابه دل گرفت تا آن گاه که خود به پادشاهی ایران زمین رسید.آن گاه آن معلم دیرین را _که به غایت پیر شده بود_ فراخواند و پرسید:چرا بی سبب بر من ستم روا داشتی؟  معلم پاسخ گفت: آن گاه که دانستمی پس از پدر تو به پادشاهی ایران خواهی رسید خواستم تا طعم تلخ ظلم و ستم رابرتو بچشانم تا در ایام سلطنت به ستم اقدام نکنی!

نظرات 4 + ارسال نظر
piskedel 1392/03/05 ساعت 22:01 http://piskedel13.blogsky.com

besyar zibast ei dastane ebrat amooz vali kojast ebrat

سلام
مدتیه که به خالو سرنزدی؟!

چشم

جور استاد به ز مهر پدر

پاینده باشی استاد گرامی

درود بر شما

والا پیام دار محمد!
گفتی که یک دیار هرگز به ظلم و جور
نمی ماند
بر پا و استوار
هرگز
هرگز
...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد