ماهمه وبلاگ نویس ایم...

سایت اصول گرای بازتاب امروز :ستار بهشتی وبلاگنویس 35 ساله اهل رباط کریم که هفتم آبان ماه توسط پلیس فتا دستگیر شده بود، حین بازجویی جان خود را ازدست داد

یکم:

به عکس بالا زل می زنم.

ستار بهشتی در کنار مادرش در سفر به نیشابور.

ستار ساده بود از خانواده ای ساده تر.

از همان جوان هایی که پیراهن شان را روی شلوار می اندازند و هنوز در سن 35 سالگی نیز آرزوی اول شان بردن خانوده است به سفر خراسان و پابوسی امام رضا و رفتن به توس و نیشابور.

از همان هایی که دست بر شانه ی  مادر پیر و چادری شان با افتخارعکس یادگاری می اندازند.

مردی کارگر از پدری کارگر و از محله رباط کریم تهران که تا بخواهی کارگر دارد و کارگر زاده والبته حالا نان آور خانوده.

ساکن  پلاک 26 همان خانه های ساده ای که در آخر کوچه های تنگ و باریکی ساخته شده اند که موتور هم به زور به در خانه شان می رسد چه برسد به ماشین!

ستار بهشتی یک وبلاگ نویس ساده هم بود که تا پیش از این کسی حتی نام اش را در فضای وبلاگ های فارسی هم به درستی نشنیده بود و حتما نمی توانسته خواننده چندانی هم داشته باشد.

به آخرین نوشته ستار بهشتی نگاه کنید(لینک)

او آن قدر ساده بود که حتی «تهدید» را با غلط املایی «تحدید» می نوشت!

در صورت اثبات جرم و محکومیت قانونی او ستار هم می توانست یکی از زندانیان اوین باشد و بس.زنده بودن او کدام خطر بزرگ بود که به ناگاه از او دریغ شد؟!


دوم:

اگر مبنای رفتار فرهنگ خودی است پس این سخن را داشته باشید از فرهنگ اسلامی و میراث خودمان از نامه ی 35 علی به مالک اشتر:

«از خونریزی بپرهیز ، و از خون ناحق پروا کن که هیچ چیز همانند خون ناحق  کیفر الهی را نزدیک ، و مجازات را بزرگ نمی کند و نابودی نعمت ها را سرعت نمی بخشد و زوال حکومت را نزدیک نمی گرداند و روز قیامت خدا سبحان برای رسیدگی اعمال بندگان ، نسبت به خون های ریخته شده داوری خواهد کرد، پس با ریختن خونی حرام خود را تقویت مکن...»



و حالا این حکایت راداشته باشید از فرهنگ دیگران:

فردریک کبیر که از سال ۱۷۴۰ تا ۱۷۸۶ بر کشور آلمان حکومت می کرد معتقد به آزادی اندیشه بود و رشد فکری مردم را در گرو آن می دانست. او یک روز سوار بر اسب با همراهانش از یکی از خیابان های برلین می گذشت، گروهی از مخالفان اعلامیه تند و تیزی علیه او بر دیوار چسبانده بودند. فردریک آن را به دقت خواند و گفت: “بی انصافها چقدر اعلامیه را بالا چسبانده اند ما که سوار اسب هستیم آن را به راحتی خواندیم و
لی افراد پیاده برای خواندنش به زحمت می افتند. آن را بکنید و پایین تر بچسبانید تا راحت تر خوانده شود”. یکی از همراهان با حیرت گفت: “اما این اعلامیه بر ضد شما و اساس امپراتوری است”. فردریک با خنده پاسخ داد: “اگر حکومت ما واقعا به مردم ظلم کرده و آنقدر بی ثبات است که با یک اعلامیه چند خطی ساقط شود همان بهتر که زودتر برود و حکومت بهتری جای آن را بگیرد، اما اگر حکومت ما بر اساس قانون و نیک خواهی و عدالت اجتماعی و آزادی بیان و قلم است مسلم بدانید آنقدر ثبات و استحکام دارد که با یک اعلامیه از پا نیفتد.”

سوم:

با این مقدمه ها راستی ما در کجای تاریخ جهان ایستاده ایم؟